جدول جو
جدول جو

معنی خود داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خود داشتن
(بَ شُ دَ)
کف ّ نفس کردن. حفظ خود کردن. مواظب خود بودن. دم نزدن. بیخود سخن نگفتن. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر خود بدارند با خویشتن
بزرگان که باشند از آن انجمن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
اطلاع داشتن، مطلع بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد داشتن
تصویر یاد داشتن
به خاطر داشتن، بلد بودن، آگاه بودن، از بر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
گوش کردن، گوش فرا دادن، شنیدن، کنایه از مواظبت و مراقبت و حفظ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ دَ)
معتاد بودن. (یادداشت بخط مؤلف) :
آزردن ما زمانه خو دارد
مازار از او، گرت بیازارد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بِهْ شُ دَ)
نکو داشتن. خوب داشتن:
به لطف خویش خدایاروان او خوش دار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش.
سعدی.
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
جواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو.
سعدی.
خوش است این پسر وقتش از روزگار
الهی همه وقت او خوش بدار.
سعدی.
- دل خوش داشتن با کسی، دل یکی کردن: ولیکن ترا با خود شریک کردم در ملک باید که مرا یار باشی و دل با من خوش داری که هیچ بدگوی میان ما راه نیابد. (تاریخ بخارای نرشخی)
لغت نامه دهخدا
(بِ هََ رَ / رِ دَ)
بیم داشتن. ترس داشتن. وحشت داشتن. رعب داشتن، ضد رجا داشتن. مقابل امید داشتن:
جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از مول داشتن
تصویر مول داشتن
فاسق داشتن زن: (و زن مولی داشت شب خلوت در اثنا مفاوضه این احوال با مول بگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
فرهیختگی گلاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد داشتن
تصویر قصد داشتن
آهنگ داشتن، عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود داشتن
تصویر فرود داشتن
پایین داشتن، باخر رسانیدن ختم کردن، نگهداشتن محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمود داشتن
تصویر نمود داشتن
جلوه داشتنجالب توجه بودن نظرگیربودن اهمیت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجود داشتن
تصویر وجود داشتن
هستیدن استیدن دارای هستی بودن موجود بودن، حاصل بودن وقوع داشتن: (در زندگی هر فرد مشکلاتی وجود دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد داشتن
تصویر یاد داشتن
بخاطرداشتن مقابل فراموش کردن، بخاطر سپردن، آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
مطلع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار داشتن
تصویر خوار داشتن
پست کردن، تحقیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارداشتن
تصویر خوارداشتن
توهین اهانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش داشتن
تصویر خوش داشتن
علاقه مند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور داشتن
تصویر زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمد داشتن
تصویر آمد داشتن
مبارک بودن میمون بودن یمن داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد داشتن
تصویر بلد داشتن
رهبر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود داشتن
تصویر سود داشتن
فایده داشتن منفعت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمد داشتن
تصویر آمد داشتن
((~. تَ))
فرخنده بودن، خوش قدم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجود داشتن
تصویر وجود داشتن
جای داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
مجاز شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
سودمندبودن، مفید بودن
متضاد: مضر بودن، پربهره بودن، سودآور بودن، استفاده کردن، سود بردن
متضاد: زیان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوست داشتن، علاقه داشتن، مایل بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوام داشتن، سالم بودن اجناس و اشیا خاصه پارچه، حالت ازدیاد
فرهنگ گویش مازندرانی